جدول جو
جدول جو

معنی یک کل - جستجوی لغت در جدول جو

یک کل
شخم اول، گاو یک شاخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ / یِ کَ لِ / لَ مَ / مِ)
متفق. (یادداشت مؤلف). هم سخن. هم قول. هم عقیده: اصحاب به یک کلمه از حضرت خواجه درخواست کردند که او به غایت بد کرد. (انیس الطالبین ص 172).
- یک کلمه شدن، همدل و همزبان گشتن. متفق القول شدن: همه یک کلمه شدند و گفتند راست می گویی. (کلیله و دمنه). با برادرش قطب جهان و ابن عمش قوام الملک به خذلان بایدو نصرۀ غازان یک کلمه شدند. (تاریخ غازانی ص 87)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ کَلْ لَ / لِ)
بی مکث. بی درنگ. بی وقفه: تب کرد و یک کله افتاد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یکسره شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ کَ)
با کلام واحد، بی چانه. بی چک و چانه. بی مماکسه. بی خط خواستن مشتری از بایع. (یادداشت مؤلف). بی مکاس. بهایی که فروشنده برای جنس خود به طور قطعی تعیین می کند و در آن تغییر و تخفیفی نمی دهد، فروشنده ای که جنس را بدون چک و چانه فروشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیزیک کلاسیک
تصویر فیزیک کلاسیک
گیتیک باستانی گیتیک آموزیک
فرهنگ لغت هوشیار
یک سخن متحد یک سخن یکزبان متحد القول: من فرزندان و خزاین و دفاین را فدای این کار کرده ام شما نیزباید که در این کار یکدل و یک کلمه باشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک کلام
تصویر یک کلام
بی چک و چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک دل
تصویر یک دل
((یَ یا یِ دِ))
متحدالقول، یک زبان، صمیمی، مخلص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک کلمه
تصویر یک کلمه
((~. کَ لِ مِ))
متحد، یک سخن، یک زبان، متحدالقول
فرهنگ فارسی معین
کلاغ زاغی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتع جنگلی در راه مالرو سی سنگان و کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان جلال ازرک بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی تک شاخک که در خرمنگاه برای زیر و رو کردن خوشه های استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی محلی استپس از اعلام آغاز مبارزه توسط میان دار
فرهنگ گویش مازندرانی
یکباره، یک دفعه، یک دنده، کله شق
فرهنگ گویش مازندرانی
مقداری، مقدار کم، روستایی در قائم شهر، نام روستایی در
فرهنگ گویش مازندرانی
یک باره، ناگهان
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاغ سفید و سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی